پای چون در راه نهاد آن پسر | پویه همی کرد و درآمد به سر |
معنی : وقتی که آن پسر بچّه شروع به حرکت و دویدن کرد ، با سر به زمین خورد. |
پایش از آن پویه در آمد ز دست | مهر دل و مهره پشتش شکست |
معنی : به هنگام دویدن ، کنترل خود را از دست داد و مهره/ کمرش شکست و علاقه اش به بازی از بین رفت. |
شد نفس آن دو سه هم سال او تنگ تر از حادثه/ حال او
به خاطر این حادثه ( زمین خوردن آن کودک ) آن دوستان هم سن و سالش ، احساس ناراحتی و اندوه
می کردند.
آن که ورا دوست ترین بود گفت در بن چاهیش بباید نهفت
معنی : نزدیک ترین دوستش گفت : باید او را در داخل چاهی عمیق ، بیندازیم.
تا نشود راز چو روز آشکار تا نشویم از پدرش شرمسار
معنی : تا این حادثه برای کسی آشکار نشود و ما پیش پدرش شرمنده نشویم.
عاقبت اندیش ترین کودکی دشمن او بود از ایشان یکی
معنی : یکی از بچّه هایی که دشمن او بود ، کودکی آینده نگر و زیرک بود.
گفت : همانا که درین همرهان | صورت این حال نماند نهان » |
معنی : آن کودک آینده نگر گفت قطعا این موضوع در میان این دوستان همراه ، پنهان نمی ماند. |
چون که مرا زین همه دشمن نهند | تهمت این واقعه بر من نهند |
معنی : چون که از میان همه/ بچّه ها ، مرا دشمن او می دانند ، پس به من بد گمان می شوند. |
زی پدرش رفت و خبردار کرد | تا پدرش چاره/ آن کار کرد |
معنی : به سوی پدرش رفت و او را از ماجرا آگاه کرد تا این که پدرش برای آن کار ، چاره ای بیندیشد. |
هر که در او جوهر دانایی است بر همه چیزش توانایی است
معنی : هرکسی که در او گوهر دانایی وجود دارد ، توانایی انجام هر کاری را دارد .
www.9Ghalam.ir | @ir9Ghalam
دشمن دانا که غم جان بود | بهتر از آن دوست که نادان بود |
معنی : دشمن دانایی که سبب غم و اندوه انسان باشد ، از دوست نادان بهتر است. |
صفحه 65 | |
ندانی که ایران، نشست من است | جهان سر به سر، زیر دست من است |
معنی: نمیدانی که سرزمین ایران محل زندگی و حکومت من است، سراسر جهان گسترده زیر دست من و تحت
فرمانروایی من است.
همه یکدلانند، یزدان شناس به نیکی ندارنداز بد، هراس
معنی: مردم ایران در هر قوم و قبیله ای که هستند، خدای یگانه را پرستش می کنند و با نیک نامی از بدی و
پلیدی هراسی ندارند و یکدلند.
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
معنی: حیف است که ایران از بین برود و محل زندگی پلنگ ها و شیرها شود. (محل زندگی و اشغال دشمنان
گردد)
چو ایران نباشد، تن من مباد | در این بوم و بر، زنده یک تن باد |
معنی: اگر قرار است ایران نباشد، من نیز نباید زنده باشم. نه تنها من، بلکه در این سرزمین کسی زنده نباشد بهتر |
است. (با نبود سرزمین ایران، دیگر ایرانی وجود نخواهد داشت).
همه سر به سر، تن به کشتن دهیم از آن به که کشور، به دشمن دهیم
معنی: اگر ما یک به یک کشته شویم و در راه وطن جان افشانی کنیم و شهید شویم، بهتر از آن است که کشور
عزیزمان به دست دشمن بیفتد
صفحه 22
.1مرغ با فروتنی از کرم پرسید:تا کی در پیله/ خویش می مانی و تار می بافی؟
.2تا کی می خواهی گوشه گیر،در کنج خلوت خود باشی؟و تا کی در زندان در بسته/ تن (پیله/ کرم ابریشم)
می مانی؟
.3کرم پاسخ داد:من در فکر رهایم و به همین سبب به این حالت خمیده (در پیله)خلوت کرده ام و نشسته ام.
.4هم سن و سال های من پروانه شدند و از این قفس پرواز کردند و دیدنی و زیبا شدند.
.5من در زندان و خلوت نشسته ام تا بمیرم یا (پروانه شوم)و پر و بالی برای پریدن در آورم.
.6اکنون مرغ خانگی چه بر سر تو آمده که هیچ تلاشی نمی کنی و پرواز نمی کنی؟
13 صفحه
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صبحی که طول شب وروزآن یکسان است<اول بهار و اول پاییز>لذت بخش ودلپذیراست
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
تمام دنیاآفرینش خداونداست وکسی که به وجودخداوند باورندارددلی ندارد
کوه و دریا و درختان همه درتسبیح اند نه همه مستمعی فهم کند این اسرار
همه هستی درحال ستایش خداوندهستنداماهرشنونده ای این رادرک نمی کند
خبرت هست که مرغان سحر می گویند: آخر ای خفته سر ازخواب جهالت بردار
خروس ها هنگام آواز می گویند ازخواب جهل ونادانی بیدارشو
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟ حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
تاکی می خواهی مثل گل بنفشه سربه پایین باشی وهیچ خبرنداشته باشیحیف است
که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟ یا که داند که بر آرد گل صد برگ از خار؟
جزخداچه کسی می تواندازچوب خشک میوه های رنگارنگ به وجودآوردیاازخارگل صدبرگ ایجاد کند
عقل حیران شود از خوشه زرین عنب فهم عاجز شود از حقه یاقوت انار
عقل ازخوشه طلایی رنگ انگور شفت زده می شود و فهم ازدرک میوه های انارکه مثل جواهر هستند ناتوان می گردد
پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز ماه و خورشید مسخر کند لیل و نهار
خداوندی که به فرمان عزیز وگران قدرش ماه خورشید شب و روز را مطیع خودکرده است
تا قیامت سخن اندرکرم و رحمت او همه گویند و یکی گفته نیاید زهزار
اگربازهمه موجودات تاقیامت شکربگویندبازهم کم است
نعمتت بارخدایا ز عدد بیرون است شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار
آن قدررحمت های خداوندبسیاراست که انسان هرگزنمی تواندشکرگذارباشد
سعدیا راست روان گوی سعات بردند راستی کن که به منزل نرسد کج رفتار ای
سعدی درست کاران سعاتمندان پیروز شدند تو هم درست رفتارکن زیرا انسان بدکاران رابه منزل نمیرسد
معنای مصرع اول : به نام خداوندی آغاز می کنم که دو نعمت بزرگ عقل و جان را به انسان عطا کرده است زیرا فکر و اندیشه انسان نمی تواند فراتر ازاین برود
معنای مصرع دوم : به ذهن و اندیشه انسان ،سخنی بالاتر ازاین خطور نمی کند که سخنش را با نام پروردگاری آغاز کند که به انسان جان و خرد بخشیده است.
معنای مصرع سوم : خداوند متعال صاحب اسما و صفات و القاب متعدّد و آفریننده/ جاو مکان(عالم هستی )است.
معنای مصرع چهارم : اوست که روزی دهنده موجودات عالم و هدایت کننده آنهاست. مشتری، زحل )و آسمان ،
معنای مصرع پنجم : خداوند متعال افلاک هفتگانه (قمر، عطارد، ناهید، خورشید،مریخ در حال حرکت را آفریده است
معنای مصرع ششم : و اوست که به خورشید و ماه و ستارگان نور و روشنی بخشیده است.
معنای مصرع هفتم : با چشمان و وجود جسمانی و مادّی نمی توان خدا را درک کرد معنای مصرع هشتم : پس برای این کار بیهوده به چشمانت زحمت مده.
معنای مصرع نهم : انسان حتّی با افکار تیزو اندیشه های باریک بین نیز نمی تواند به وجود خداوند متعال دست یابد
معنای مصرع دهم : زیرا که ذات اقدس پروردگار فراتر از محدوده اسما و نام ها و مکان ها است ( .خداوند لامکان است).
معنای مصرع یازدهم : هیچ کسی نمی تواند خداوند متعال را آنگونه که شایسته درگاه اوست،
معنای مصرع دوازدهم : ستایش کند پس تو باید کمر بندگی و اطاعت از او به میان ببندی و در بندگی و عبادت او تلاش کنی.
معنای مصرع سیزدهم : هر کس دانش کسب کند در زندگی موفق خواهد بود
معنای مصرع چهاردهم : با کسب علم فرد پیر مانند جوانی توانا زنده خواهد بود
درباره این سایت